بازیگران
کارگردان
باکس دانلود
پخش آنلاین تنها با مرورگر کروم Chrome امکان پذیر است.
زیرنویس فارسی چسبیده بدون حذفیات
سریالهای پیشنهادی
دیدگاه کاربران
9s دیدگاه
نظر تو چیه؟
واسه ارسال نظر وارد شو یا ثبتنام کن
من پیش از تو یک فیلم درام احساسی به کارگردانی تیا شروک است که براساس رمانی به همین نام نوشته جوجو مویز ساخته شدهاست. از بازیگران آن میتوان به امیلیا کلارک، سم کلفلین، جانت مکتیر و چارلز دنس اشاره کرد. داستان فیلم درباره ویل ترینر ماجراجو، کسی که همواره به ورزشهای مخاطرهآمیزی چون صخرهنوردی میپرداخت، در اوج جوانی و سلامت و ثروت اتفاقی برایش رخ میدهد و به لحظهای زندگیاش تغییر میکند و در این بین لوییزا کلارک مسئولیت مراقبت از او را به عهده میگیرد …
باکس دانلود
پخش آنلاین تنها با مرورگر کروم Chrome امکان پذیر است.
زیرنویس فارسی چسبیده بدون حذفیات
نظر تو چیه؟
واسه ارسال نظر وارد شو یا ثبتنام کن
فیلم خوبی بود پیشنهاد میکنم ببینید البته پایان به شدت تلخی داره
این فیلم بهترین فیلم عاشقانه ای بود که من و خانوم خدابیامرزم نگاه میکردیم ای ای ای دلم گرفت…
برای کسایی که ندیدن بشدت پیشنهاد میکنم تو این سبک بهترینه.
خطر اسپویل شدید!
اینجا قرار نیست فقط داستان فیلم رو تعریف کنیم؛ میخوایم قصه رو بشکافیم و بند بندش رو بریزیم روی دایره. خلاصه که چیزی از غافلگیری براتون باقی نمیمونه. اگه دوست دارید با ذهن بکر و دستنخورده فیلم رو ببینید، لطفاً همینجا خوندن رو متوقف کنید و بعد از تماشای فیلم برگردید.
۱. ویترین خوشرنگ در برابر حقیقت عریان:
داستان ظاهری اینه: یک دختر ساده و شاد به اسم «لو» (امیلیا کلارک) استخدام میشه تا از یک مرد جوان، ثروتمند و افسرده به اسم «ویل» (سم کلفلین) که بعد از یک تصادف فلج شده، مراقبت کنه و در این مسیر، این دو نفر عاشق هم میشن. اما این دروغ شیرینیه که فیلم به شما میفروشه. حقیقت عریان اینه که «من پیش از تو» یک داستان عاشقانه نیست؛ یک بیانیهی بیرحمانه دربارهی حق انتخاب و خودخواهی در عشق است. این فیلم یک جعبه دستمال کاغذی خوشگل به شما میده تا برای یک داستان عاشقانه اشک بریزید، در حالی که در واقع داره این سوال زهرآگین رو مطرح میکنه: آیا عشق میتونه (و باید) کسی رو مجبور به زندگیای بکنه که دیگه نمیخوادش؟ این فیلم در هستهی خودش، داستان نجات لو است، نه ویل. و این نجات، به قیمت مرگ ویل تمام میشه.
۲. جراحی روانشناختی شخصیتها:
لوئیزا «لو» کلارک (امیلیا کلارک): لو یک «فرشته نجات» نیست؛ اون یک پرندهی در قفسه. دختری که به خاطر شرایط خانوادگی و یک ترومای پنهان در گذشتهاش، بالهاش رو چیده و به یک زندگی کوچک و بیخطر قناعت کرده. لباسهای رنگی و عجیب و غریبش، زره اون در برابر دنیای خاکستری و قابل پیشبینیشه. ویل برای اون فقط یک شغل نیست؛ ویل یک «پروژه» است. پروژهای که اگه موفق بشه، به خودش ثابت میکنه که میتونه چیزی بیشتر از یک پیشخدمت ساده باشه. او عاشق «پتانسیل» نجات دادن ویل میشه، نه لزوماً خود واقعی و تسلیمشدهی او.
ویل ترینور (سم کلفلین): ویل یک قربانی تلخ نیست؛ اون یک پادشاه تبعید شده است. مردی که تمام قدرت، کنترل و هویتش رو از دست داده و حالا مجبوره از روی تخت، فروپاشی امپراطوری سابقش (که همون بدنش و زندگیش باشه) رو تماشا کنه. تلخی و نیش و کنایههای او، تنها سلاحهای باقیموندهاش هستن. اون عاشق «زندگی»ای میشه که لو بهش یادآوری میکنه، اما همزمان متنفر میشه از اینکه دیگه نمیتونه اون زندگی رو داشته باشه. تصمیم نهاییش برای رفتن به کلینیک Dignitas (یک سازمان واقعی در سوئیس برای کمک به خودکشی)، یک عمل از سر ناامیدی نیست؛ بلکه آخرین و تنها راه او برای پس گرفتن «کنترل» روی زندگیشه. یک عمل کاملاً خودخواهانه، اما از دید خودش، قدرتمندانه.
پاتریک (متیو لوئیس): دوستپسر ورزشکار و بیخیال لو، یک شخصیت احمق و فرعی نیست. اون نماد زندگی «ایمن» و «کسالتباریه» که لو در اون گیر کرده. پاتریک نمایندهی عشق بدون چالشه؛ یک رابطهی راحت که هیچ رشدی در اون اتفاق نمیافته. فیلم با قرار دادن او در مقابل ویل، انتخاب لو رو واضحتر میکنه: موندن در منطقهی امن و راحت، یا پریدن در دنیای ناشناخته و دردناکِ رشد.
۳. مهندسی ذهن: رمزگشایی از نمادها:
کارگردان، تیا شروک، به طرز هوشمندانهای از تمام کلیشههای ژانر رمانتیک (Romantic Genre) استفاده میکنه تا مخاطب رو خلع سلاح کنه. استفاده از لوکیشنهای رؤیایی مثل قلعه و سواحل زیبا، موسیقی پاپ احساسی و رنگهای گرم و زنده، یک شربت شیرین درست میکنه تا شما تلخی ایده اصلی فیلم (یعنی مرگ خودخواسته) رو حس نکنید. این یک دستکاری احساسی (Emotional Manipulation) در بالاترین سطح کیفیته. دوربین همیشه روی چهرهی به شدت گویا و معصوم امیلیا کلارک فوکوس میکنه تا شما دنیا رو از چشم اون ببینید و کاملاً با مأموریت «نجات ویل» همراه بشید و وقتی شکست میخوره، شما هم احساس شکست کنید.
۴. پیامهای ناخودآگاه:
خطرناکترین پیامی که این فیلم به صورت نامرئی به ضمیر ناخودآگاه مخاطب تزریق میکنه اینه: «یک زندگی با معلولیت شدید، یک زندگی کامل نیست و مرگ میتونه یک انتخاب منطقی و حتی رمانتیک باشه». فیلم با تمام قدرت داره این ایدئولوژی رو تبلیغ میکنه که ارزش یک زندگی به تجربیات فیزیکی (سفر، ورزش، سکس) بستگی داره و اگه اینها رو از دست بدی، شاید بهتر باشه که کلاً نباشی. این فیلم، اتانازی (Euthanasia) یا مرگ خودخواسته رو نه به عنوان یک تراژدی، بلکه به عنوان یک پایان باشکوه و عاشقانه قاب میکنه.
۵. رمزگشایی نمادها (Symbolism):
جوراب شلواری زنبوری: این فقط یک لباس بامزه نیست. این نماد هویت گمشده و کودکانه لوئه. نماد دختری که هنوز تکلیفش با خودش معلوم نیست و در دنیای خودش زندگی میکنه. در پایان فیلم، وقتی در کافهای در پاریس نشسته، دیگه از اون لباسهای عجیب خبری نیست. اون «بزرگ» شده و این یعنی جورابشلواری زنبوری، متعلق به «لوی پیش از ویل» بود که حالا مرده.
قلعه: قلعه برای ویل یک زندان طلاییه و برای لو، دری به سوی دنیاییه که فکر میکرد هیچوقت بهش تعلق نداره. این قلعه نماد «امتیاز» و «طبقه» است. دیوارهای قلعه هم ویل رو از دنیا جدا کردن و هم لو رو از زندگی قبلیش.
نامه نهایی ویل: این نامه، وصیتنامه و در عین حال، نقشه راهیه که ویل برای لوی جدید طراحی کرده. اون با پولش، برای لو آزادیای رو میخره که خودش دیگه نمیتونه داشته باشه. این آخرین act of control (عمل کنترلی) ویل روی زندگی یک نفر دیگهست. اون به لو نمیگه «برای من زندگی کن»، میگه «خوب زندگی کن». این اوج خودخواهی و فداکاری در یک بستهبندیه.
۶. اسرار فاششده و تئوریهای کلیدی:
جنجال اصلی: بزرگترین راز فیلم، چیزیه که فعالان حقوق معلولین فریاد زدن: فیلم یک پروپاگاندای(شستشوی مغزی) خطرناک برای این ایده است که زندگی با معلولیت، بیارزشه. شعار کمپین مخالفان فیلم این بود: “Me Before You is more like Me Before Euthanasia” (من پیش از تو، بیشتر شبیه من پیش از مرگ خودخواسته است). این فیلم به قدری در این زمینه بحثبرانگیز شد که نمیشه اون رو بدون در نظر گرفتن این موج انتقاد تحلیل کرد.
تئوری کلیدی: ویل از همون اول هیچ قصدی برای عوض کردن تصمیمش نداشت. اون لو رو استخدام نکرد که بهش امید بده؛ اون لو رو استخدام کرد تا «آخرین پروژه» زندگیش باشه. او دید که لو در زندگی خودش گیر کرده و تصمیم گرفت قبل از مرگش، حداقل یک نفر رو «آزاد» کنه. تمام سفرها و تجربیات، نه برای تغییر نظر خودش، بلکه برای تغییر دادن زندگی و آینده لو طراحی شده بود. در واقع، لو از اول تا آخر، ابزاری برای رسیدن ویل به یک مرگ «معنادار» بود.
۷. کلام آخر (نظر شخصی):
«من پیش از تو» یک فریب خوشساخت و به شدت مؤثره. یک ماشین اشکگیری که با مهندسی دقیق کار میکنه تا شما رو عاشق یک ایده کاملاً مشکلدار بکنه. فیلم از نظر ساختاری بینقصه، بازیها عالیه و احساسات رو به خوبی برانگیخته میکنه، اما ایدئولوژی که در پسِ این ظاهر زیبا پنهان شده، سمی و خطرناکه. این فیلم یک شاهکار نیست، بلکه یک بستهبندی لوکس برای یک قرص سیانوره. آیا تماشای آن ضروری است؟ بله، اما نه به عنوان یک فیلم عاشقانه. به عنوان یک کلاس درس درباره اینکه چطور هالیوود میتونه بحثبرانگیزترین موضوعات رو در زرورق بپیچه و به خورد مخاطب عام بده.
۸. امتیاز نهایی:
امتیاز: ★★☆☆☆ (۲ از ۵ ستاره)
دلیل اصلی امتیاز: فیلمی که با مهارت تمام، یک تراژدی درباره تسلیم شدن را به عنوان یک داستان عاشقانه الهامبخش جا میزند.
در لحظهای که فکر میکردم همه چی اوکی شده ورق برگشت.
داستانه قشنگی داشت به گریم انداخت
کاشکی اخرش اونجوری تموم نمیشد تا لحظه اخر منتظر بودم که اوضاع درست شه
و برای چندمین بار این فیلم رو دیدم و گریستم
یه فیلم حال خوب کن و پر انرژی
یه پایان بندی بسیار عالی که اگه جور دیگه ای میشد یه فیلم آبکی
بسیار زیبا و تامل برانگیز
پیشنهاد میکنم ببینید